این روزای منو آرتینم
گل پسر قشنگم سلام خیلی وقت بود نیومده بودم به وبلاگت و برات ننوشته بودم اونم چندتا دلیل داشت که الان برات میگم که بعدا بزرگ شدی و خوندی بدونی چه روزایی باهم داشتیم عزیزم. آرتین مامان تو آستانه ورود به 3 سالگیه و هزار ماشالا آقایی شدی برا خودت, یه پسر باادب و نمونه که هرجا میره همه عاشقش میشن و همیشه کارها و رفتارش قابل تعریفه الهی قربونت برم. از اینکه بزرگ شدنت و قد کشیدنت رو میبینم خیلی خوشحالم ولی مطمینم که دلم برای این روزا خیلی تنگ میشه و دوست دارم همیشه همینطور بچه بمونی از بعد از عید مشغول اثاث کشی و جابجایی به خونه جدید بودیم که خدارو شکر تو هم مثل ما این خونه جدید رو خیلی دوست داری و راحتی مخصوصا اینکه اتاقت خیلی بزرگ...
نویسنده :
مامان سپیده
19:14
عکس
آرتین قشنگم الان که دارم این پستو برات میذارم ساعت 12 نصف شبه و تو از ساعت 6غروب خوابیدی و هرچی صدات کردم که بلند بشی و شام بخوری, از فرط خستگی توان بیدار شدن نداشتی, الهی مامان قربونت بره وقتی صدات میکردم فقط بهم گفتی نرو بشین اینجا منم کنارت دراز کشیدم و همدیگرو بغل کردیم این عکسو که برات میذارم خودم تازه دیدم و خوشم اومد ...
نویسنده :
مامان سپیده
23:47
پوشک گیرون
پسر خوشگل مامان دیگه آقایی شده واسه خودش و دیگه پوشک نمیشه. تو سن دو سال و 5 ماهگی بلاخره همت کردم که از پوشک بگیرمت البته اینم بگم که تصمیم داشتم بعد ار عید اینکارو انجام بدم اما به اصرار اطرافیان تسلیم شدم چون تا چندوقت دیگه میریم خونه جدیدمون میگفتن اونجا رو کثیف نکنی. دو سه روز اول خیلی سخت بود و و شلوارت جیش میکردی و بعدش میومدی میگفتی منم همش باید یاداوری میکردم بهت و میبردمت دستشویی .برات صندلی گرفته بودم و خودت راحت میرفتی روش میشستی . خلاصه یه شلوار تمیز نداشتی منم همش در حال شستن و خشک کردن شلوار برا حضرتعالی بودم شبا قبل از خواب میبردمت دستشویی و تا صبح اصلا جیش نمیکردی اما بعد از یکهفته دیگه راه افتادی و قبل از اینکه لباست کث...
نویسنده :
مامان سپیده
13:04
بدون شرح
سفر به دبی بدون آرتین !!
ساعت 3 نیمه شب اول آبان بود و من و بابا باید میرفتیم فرودگاه امام اما بدون تو اینبار باید میرفتیم سفر !! قلبم داشت کنده میشد خیلی پشیمون بودم که چرا تو رو نمیبردم اما ویزا برات نگرفته بودم و هیچ کاری از دستم برنمیومد مامانی اینا دلداریم میدادن و میگفتن به آرتین با ما خیلی خوش میگذره و نمیذاریم اذیت بشه اما دلهره داشتم و هیچی آرومم نمیکرد آژانس جلو در منتظرمون بود اومدم کنارت و کلی بوسیدم و همونطور اشک میریختم دوست داشتم به این سفر نرم اما قادر کلی باهام صحبت کرد و بلاخره از در رفتیم بیرون همون موقع یه تکونی تو خواب خوردی و یه چیزی گفتی و خوابیدی. تو راه ماشین آژانس به صدا افتاد راننده گفت میخواین برسونمتون تهران با یه ماشین دیگه برید فرودگ...
نویسنده :
مامان سپیده
17:10
آرتینی که این روزها همه دنیاش بازیه !!
فصل باد و برگ و فصل رنگ و رنگارنگ فصل مشق و مشق عشق و عشق انار فصل باز بارن با ترانه فصل شیدایی و مهر و مهرگان فصل یلدا و چله پاییز پادشاه فصول مبارک ... صبح که از خواب بیدار میشی میگی مامان , مامان بعدش منم میگم جانم پسرم و میام تو اتاقت بهم میگی بگل (بغل) منم تو بغلم میگیرمتو حسابی فشارت میدم و میبوسمت خوش اخلاق من . تا صبحانه میخوریم میگی شویی شت (سویی شرت ) بییم ددر (بریم ددر) همه دنیات و فکرت بازیه اصلنم خستگی نداری تقریبا هفته ای 3-4 بار میبریمت کلبه بازی که خیلی اونجارو دوست داری حسابی بازی میکنی تو خونه هم که همش منو بابا رو به بازی میگیری کرجم که باشی اهل منزل در اختیار جنابعالی هستن یعنی خیلی ...
نویسنده :
مامان سپیده
13:02
شیرین زبونیهات
وروجکم دایره لغاتت اینقدر خوب پیشرفت کرده که نمیدونم کدوما رو بنویسم جمله هنوز نمیگی ولی با همون کلمات اینقدر قشنگ منظورتو بهمون میفهمونی که دلم ضعف میره برای اون حرف زدنت. اولین کلمه ای که چندماه پیش بعداز مامان گفتی آدر = قادر بود. کلماتی که بلدی بگی با اون تلفظ شیرینت : ماشین, اتو, دایی, عمو, عمه, نون, بیا, نیست, بله, مو, دست,پا ,گوش, نی نی, ای بابا , حموم ,گوشی,بیا آب باسی=آب بازی بخل=بغل بچه مون=بچه جون &n...
نویسنده :
مامان سپیده
11:17
یه تبریک ویژه به بابا قادر
وروجک مامان یه اتفاقی که تازگیها رخ داده و باعث خوشحالی من و به طبع بعدها که بزرگتر شدی و باعث خوشحالی تو هم میشه , قبولی بابا قادر در مقطع کارشناسی ارشد , رشته حسابداری , واحد تهران تحقیقات هست خواستم از همیجا باهمدیگه این موفقیت را به قادر یا به قول تو وروجک آدر تبریک بگیم. ایشالا تو همه مراحل زندگیت از این به بعد هم موفق باشی . آرتین عزیزم ایشالا روزی باشه که فارغ التحصیلی و موفقیتهای تورو تو زندگی جشن بگیریم بزرگترین آرزوم اینه که همیشه در لطف و پناه خدا سلامت و موفق باشی نفس مامان ...
نویسنده :
مامان سپیده
11:41
عکسهای تولد
نفسم بازم میگم تولدت مبارک اول بگم که با چه سختی ازت این عکسارو گرفتیم نمیموندی یه جا که ازت عکس بگیریم همش در حال فرار و بازی بودی الهی قربون اون انگشتات برم که میبری تو کیک ...
نویسنده :
مامان سپیده
13:55