با شروع فصل زیبای پائیز و ورود پرنس کوچولوی ما یه چهار سالگی تصمیم گرفتیم که امشال مهد ثبت نامت کنیم خودتم خیلی استقبال کرددی ولی از طرفی هم وابستگیت به من یکم باعث شده بود که یکم سخت جذب کلاس بشی. شنبه 3 مهر 95 مصادف با شروع سال تحصیلی جدید بود شما هم امسال کلاس پیش یک باید بری، صبح ساعت 8 با آوا رفتیم مهد اونجا تبسم و رها عزیز هم بودن با دیدن اونا خیلی خوشحال شدی ولی چون میترسیدی که من برم پیش من تو دفتر نشسته بودی خانم حسنی بهم گفت یک هفته باید با آرتین بیای اینجا توبشینی تا آرتین جذب بشه مامانی اینا اومدن خونمون آریا رو نگهداشتن و من هر روز به مدت یکهفته با تو اومدم مهد تا عادت کردی و بلاخره خودت گفتی برو و ظهر بیا دنبالم. خاله فائزه مهر...