آرتین جانآرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
آریا جانآریا جان، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

شیرینی زندگی

جشن تولد ۵ سالگی

جشن تولد امسال هم با حضور دوستهای خوبمون برگزار شد و خدادو شکر میکنم که امسال هم بهتون خوش گذشته بود و یه جشن خاطره انگیز دیگه شد .  ...
6 مهر 1396

اولین مسابقه

تابستون امسال تصمیم گرفتیم که کلاس اسکیت ثبت نامت کنیم، دو روز اول خیلی غر میزدی و زیاد رغبت نشون نمیدادی که خوب حق داشتی شروع سختی بود و کسی رو هم نمیشناختی ولی رفته رفته خیلی خوب پیشرفت کردی و علاقه مند شدی و دوستان خوبی هم پیدا کردیم . ۱۳ مرداد مسابقه داشتین و از تهران و دماوند تیم اومده بود برای مسابقه زمانی که نوبت تو شد و رفتی پشت خط مسابقه همه شروع کردن به تشویق کردنت مخصوصا بهناز و راحله عزیزم و شما یکی از برندگان مسابقه شدی. واای که نمیدونی چه حالی داشتم و از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجیدم، آرتین مامان اولین مسابقه زندگیشو داده بود و پیروز شده بود ایشالا همیشه لبخند به لبت و ارامش تو دلت باشه پسر عزیزم 😙❤👍 ...
15 شهريور 1396

تولد ۵ سالگی

پسر کوچولوی مامان که حالا دیگه بزرگ شده و مردی شده واسه خودش، پا گذاشت تو ۵ سالگی، هزاران بار تولدت مبارک عزیزدلم. جشن تولدتو هفته دیگه با حضور دوستات میگیرم چون امسال تولدت مصادف شد با عید قربان و ما رفتیم پارس اباد و اردبیل ، اونجا هم عمه و آقاجون اینا زحمت کشیدن و کادوتو بهت دادن با عمه رفتی اسباب بازی فروشی و به سلیقه خودت کادوتو انتخاب کردی بعدشم که از سفر برگشتیم رفتیم یه سر خونه مامانی که اونجا هم خاله سیما برات یه سوپرایز قشنگ داشت و یه تولد خودمونی برات گرفته بود . برات بهترینها رو آرزو دارم و از خدای بزرگ میخوام همیشه بهترینهارو برات رقم بزنه آراین مهربون و خوش قلبم 😙😙😙  پنج سال مثل برق و باد گذشت و من هروز بیشتر عاشق و وابستت...
15 شهريور 1396

مادرانه

آرتین و آریا قشنگم که این روزها تمام وقتمونو به خودتون اختصاص دادین، از صمیم قلب دوستتون داریم منو بابا و دلمون نمیخواد بزرگ بشید. کاش میشد همیشه تو همین سن بمونید با این دنیای کودکانه زیباتون.   ...
16 بهمن 1395

اولین قدم آریا

یه سلام گرم به گل پسرای عزیزم، دلبندای من اول از همه بگم که خیلی خیلی دوستتون دارم و نمیدونید لین روزها چقدر سرمون گرم شما دوتا وروجک شده و هروز با یه کار جدید شیرین بازیهاتون مارو غرق در شادی و خنده میکنید. آقا آرتین که این روزا مهد میره و آقایی شده واسه خودش شعرهای قشنگ میخونه بازیهای جدید از مهد یاد میگیره و میاد خونه به ماهم یاد میده و کلی سطح علمیش بالا رفته  آریا هم که از اوایل آذر ماه سخت مشغول تلاش برای راه رفتن شده و با هر یه قدمی که برمیداره کلی هیجان به ما میده و آرتین هم مشوق خوبیه براش. ۱۴ آذر همزمان با سالگرد ازدواجمون آریا جان چند قدم متوالی و استوار برداشت و در واقع میشه گفت اولین قدم برداشتنش اون روز بود، گامها و قدمها ...
4 دی 1395

مروارید آریا جون

هفته آخر شهریور اولین دندون آریا جوونه زد و یه مروارید سفید رو لثه گل پسرم نمایان شد ۴مهرماه که مامانی اومده بود خونمون برای آریا آش دندونی پختیم و به اتفاق همسایه ها رفتیم تو آلاچیق و یه دورهمی به این مناسبت گرفتیم. دست همه همسایه های گلم درد نکنه که تشریف آوردن و مثل همیشه مارو شرمنده کردن با کادوهای خوشگلشون. ...
22 مهر 1395

مهد کودک

با شروع فصل زیبای پائیز و ورود پرنس کوچولوی ما یه چهار سالگی تصمیم گرفتیم که امشال مهد ثبت نامت کنیم خودتم خیلی استقبال کرددی ولی از طرفی هم وابستگیت به من یکم باعث شده بود که یکم سخت جذب کلاس بشی. شنبه 3 مهر 95 مصادف با شروع سال تحصیلی جدید بود شما هم امسال کلاس پیش یک باید بری، صبح ساعت 8 با آوا رفتیم مهد اونجا تبسم و رها عزیز هم بودن با دیدن اونا خیلی خوشحال شدی ولی چون میترسیدی که من برم پیش من تو دفتر نشسته بودی خانم حسنی بهم گفت یک هفته باید با آرتین بیای اینجا توبشینی تا آرتین جذب بشه مامانی اینا اومدن خونمون آریا رو نگهداشتن و من هر روز به مدت یکهفته با تو اومدم مهد تا عادت کردی و بلاخره خودت گفتی برو و ظهر بیا دنبالم. خاله فائزه مهر...
7 مهر 1395

تولد 4سالگی با تم بره ناقلا

اول از همه آرتین عزیزم هزاران بار تولدت مبارک، پسر شیرین زبونم هزاران بار 4سالگیت مبارک امسالیه جشن مفصل با تم بره ناقلا برات گرفتیم تو خونه خودمون  واقعاا باورش برامون سخته که پرنس کوچولوی ما 4 ساله شد، 4 سال پراز روزهای خوش گذشت البته تو این بین روزهای سخت و پر از شیطنت هم بوده هاااا.   امسال 80تا مهمون داشتیم و تو میزبان کوچولو مجلس بودی، الهی قربونت برم. از همه مهمتر این بود که خودت چقدر خوشحال بودی و چقدر دوست داشتی تولدت رو یه روز پر خاطره شد برات     ...
20 شهريور 1395

اولین چکاپ آرتین و آریا در سال 95

آرتین جون و آریا جون سلام، یه سلام بهاری به شما گل پسرای قشنگم. سال 95 از همان شروع ب امون خیلی خوب و خوش بود و انشالا که تا آخر هم همینطور خوب باشه. ازتون معذرت میخوام بابت تاخیر در نوشتن، واقعا وقت کم میارم و دلم میخواد بیشتر با شما وقتمو بگذرونم تا اینکه اونو صرف نوشتن کنم نمیدونید چقدر کاراتون بامزست. آرتین که اینقدر آریا رو دوست داره و مراقبش که ما هیچ نگرانی از این بابت نداریم ولی حوب شیطنت و بعضی وقتها خرابکاری هم که جای خود داره و پابرجاست   آرتین یه چند روزی میشه دوباره سرماخورده و به خاطر زیاده روی در خوردن توت فرنگی و گوش نکردن به حرف من حالش بد شده بود و یه روز همش تهوع و استفراغ داشت مامانی اومد خونمون یه شب پیشمون بود...
31 فروردين 1395