آرتین جانآرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
آریا جانآریا جان، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

شیرینی زندگی

مهد کودک

1395/7/7 9:55
نویسنده : مامان سپیده
420 بازدید
اشتراک گذاری

با شروع فصل زیبای پائیز و ورود پرنس کوچولوی ما یه چهار سالگی تصمیم گرفتیم که امشال مهد ثبت نامت کنیم خودتم خیلی استقبال کرددی ولی از طرفی هم وابستگیت به من یکم باعث شده بود که یکم سخت جذب کلاس بشی. شنبه 3 مهر 95 مصادف با شروع سال تحصیلی جدید بود شما هم امسال کلاس پیش یک باید بری، صبح ساعت 8 با آوا رفتیم مهد اونجا تبسم و رها عزیز هم بودن با دیدن اونا خیلی خوشحال شدی ولی چون میترسیدی که من برم پیش من تو دفتر نشسته بودی خانم حسنی بهم گفت یک هفته باید با آرتین بیای اینجا توبشینی تا آرتین جذب بشه مامانی اینا اومدن خونمون آریا رو نگهداشتن و من هر روز به مدت یکهفته با تو اومدم مهد تا عادت کردی و بلاخره خودت گفتی برو و ظهر بیا دنبالم. خاله فائزه مهربون مربی کلاستونه و جالب این بود روز اول که رفتی سر کلاس رها و تبسم خیلی ازت استقبال کردن و هرکدوم میگفتن آرتین بیا پیش من بشین بعد خاله فائزه پرسید پسر خوشگل اسمت چیه تا تو جواب بدی رها پا شد و گفت اسمش آرتینه دوست منه 😁😁😁 بعدش رفتی پیش رها و باهم خوراکیهاتونو خوردین و خیلی خوب و عالی باهم بازی کردین قربونت برم که عدالت رو هم رعایت میکردی و پیش تبسم هم میرفتی و با اونم بازی میکردی عاشق این رفتارهای قشنگتم که اینقدر خوب بازی میکنی خاله فائزه هم خیلی از شیرین زبونیهات و شیرین شیرین حرف زدنات خوشش اومده و بود مرتب بغلت میکرد و میبوسیدت. و هرکاری داشت به تو میگفت انجام بدی و تو هم خوشحال از قبول مسوولیت . هروقت میومدی دفتر از خانم حسنی وسیله بگیری خانم حسنی اول بوست میکرد بعد بهت وسیله میداد میگفت آخه خیلی شیرینه بهت میگفت پسر خوشتیپ و خوشگل. روز آهرم که داشتم میمومدم انتهای کوچه بودم که دیدم یکی صدام کرد برگشتم دیدم خانم حسنی هست و گفت برو با خیال راحت که آرتین آتش نشان کوچولو شده. خدایا هزاران بار شکرت به خاطر آرتین و آریا عزیزم و زندگی خوبی که بهم دادی . بابت همه این خوشبختی شاکرم. راستی عمه شیوا اینا هم این هفته اینجا بودن و برا تولدت اسکیت برات گرفته بود که وقتی دیدیش خیلی خوشحال شدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)