آرتین جانآرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
آریا جانآریا جان، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

شیرینی زندگی

چهار ماهگی

1391/10/27 18:12
نویسنده : مامان سپیده
1,106 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولوی مامان 4ماهگیت مبارکهورا

دلیل تاخیرم قطع بودن اینترنت بود عزیزم وگرنه زودتر برات مینوشتملبخندمهمترین اتفاق این ماه واکسن 4ماهگیت بود که خدارو شکر به خیر و خوشی گذشت و تو اصلا مثل سری قبل اذیت نشدی واکسنت شده بود برام یه کابوس از بس که سری قبل چشممون ترسیده بود که نکنه دوباره اونجوری اذیت بشی و به طور باور نکردنی خیلی خوب بود و بعد از اینکه از مرکز بهداشت اومدیم (طبق معمول کرج خونه مامان جون اینا بودیمنیشخند)کمپرس یخ برات گذاشتیمو خیلی آروم بودی و خوابیدی بابا جون سرکار بود بنده خدا از نگرانی زود به زود زنگ میزد و حالتو میپرسید.بعد از ناهار یکم گریه میکردی که بیشتر بهانه گیری بود و با کشیدن موهای دایی سیاوش بیچاره میخندیدی و آروم میشدیتعجبمتفکرخندهاونجا که میری همه همه جوره در حال خدمت به شما هستن. بعدش که اومدیم خونمون تقریبا میشه گفت 2-3 روز یکبار یا مهمون داریم یا دعوتیم بیشتر همکارای بابایی زحمت کشیدن و اومدن خونمون (دیدن آرتین جون)و حسابی شرمندمون کردن که از همین جا از همشون تشکر میکنیم (آقای عیسی خانی و خانواده محترمشون - آقای خدارحمی و خانمشون - آقای عظیمی و خاله نیلوفر و آروشا جون - آقای چایچیان و خاله مریم) 3-4 روزم خاله سیما اومده بود پیشمون مونده بود عمو رضا و خاله حمیده و خاله پریسا اینا هم اومده بودن دیدنت

از کارات برات بگم : اینقدر شیرین شدی که حد نداره اکثر وقتا وقتی از خواب بیدار میشی تو تختت آروم هستی و صدات در نمیاد از صدای نفسات و تکون خوردنات میفهمیم که بیداری و یه لبخند خوشگلم رو لبات داری الهی قربون پسر خوش خندم برم قلب اگر گاهی وقتا هم که داری گریه میکنی تا بیایم بالا سرت میخندی و دست و پا تکون میدی و با اون چشای قشنگت بهمون میفهونی که بغلت کنیم تا بابا رو میبینی میزنی زیر خنده بودن هیچ دلیلی و اگر باهات حرف بزنه یا بازی کنه که قهقهه میزنی (خدا شانس بده)چشمکهنوز نمیتونی غلت بزنی ولی دست داری بشینی موقع شیر خوردن کافیه کوچکترین صدایی بیاد یا کسی با من حرف بزنه دیگه شیر نمیخوری و به صورت من نگاه میکنی یا سرت رو میگردونی ببینی چی بود شیطونه بازیگوش

موقع شیر خوردنتم دستتو میچرخونی و مرتب به سر و صورت من میزنی یا اگر موهام باز باشه میگیری و محکم نگه میداری که من عاشق این کاراتم عزیزم.میدونم که خیلی زود دلم برا این روزا تنگ میشه همونطور که دلم برا دوران بارداریم تنگ شده خیلی دوران شیرینی بود و دوست دارم زمان دیرتر بگذره تا از این دوران لذت بیشتری ببرم

اینجا لخت شده بودی که بری حموم منم از فرصت استفاده کردمو اول حسابی چلوندمت بعدم چندتا عکس ازت گرفتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نسرین
27 دی 91 13:57
چهار ماهگیت مبارک اقا خوشگله خداروشکر که واکسنت اذیتت نکرد جیگرتو برم که اینقده اقایی ماشالله بزرگ شدی واااااااااااس سپیده سرما نخوره پسرمون لختش کردی اگه بودم که میخوردمت چقدم جیش کردی قربون تو پسر خوش اخلاق برم بوووووووووووووووووووووووووس
صفورا مامان آوا
7 بهمن 91 12:50
به به گل پسری چهار ماهگیت مبااااااااارک رمز خصوصی
zohreh
7 بهمن 91 21:23
سلام سپیده جون خسته نباشی بابت مسئولیت سنگین و شیرین بچه داری. از دو هفته پیش که ستایش پسر گلتو دیده کچلمون کرده که چرا آرتین زودی بزرگ نمیشه که با من بازی کنه عکسهای آرتین خیلی نازه واسه پسر دوست داشتنیت همیشه اسپند دود کن به هر کی رسیدم گفتم پسر آقای علیپور و سپیده جون خیلی زیباست خوشحال میشم بازم شما و آرتین کوچولو رو بیبینم.بوس