آرتین جانآرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
آریا جانآریا جان، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

شیرینی زندگی

سه ماهگی

1391/9/10 15:32
نویسنده : مامان سپیده
490 بازدید
اشتراک گذاری

آرتین جونم باورم نمیشه که سه ماه تموم شد و چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که از بیمارستان اومدیم خونه و تو شدی همه زندگی ما خییلی خوشحالم که تورو دارم از خدای مهربون میخوام که تورو همیشه برای ما حفظ کنه و ما بتونیم همه کار برای خوشبختی و راحتی تو انجام بدیم آرتینم هروقت بهت نگاه میکنم یا بهت فکر میکنم خیلی حالم خوب میشه انگار که همه دنیا رو بهم دادن البته انگار که نه واقعا همه دنیای ما شدی لبخند دلم میخواد وقتی تو هم بزرگ شدی همین قدر ما رو دوست داشته باشی به حرفمون گوش بدی و بدونی که ما هیچ وقت دوست نداریم نارحتی تورو ببینیم و همیشه کنارتیم و مواظبت هستیم و هیچ وقت مارو تنها نذار و کنارمون بمون. پسر عزیزم تا قبل از اینکه تورو داشته باشم سرکار میرفتم اما از وقتی که فهمیدیم خدا تورو بهمون داده تصمیم گرفتیم که دیگه من سرکار نرم و بمونم خونه از گل پسر قشنگم مرقبت کنم و الان از این بابت خیلی خوشحالم چون اصلا دلم نمیاد که یه لحظه از خودم جدات کنم آخه این روزا دیگه تکرار نمیشه و دلم میخواد ثانیه به ثانیه بزرگ شدنت رو شاهدش باشم و ببینم و از کارای شیرینی که انجام میدی لذت ببرم .واااای که زمان چقدر زود میگذره ناراحت

دیروز برای اولین بار من و بابایی (بدون حضور مامان جون) بردیمت برای چکاپ و کنترل سه ماهگی که خدارو هزار مرتبه شکر همه چیز عالی بود قدت : 61Cm وزن : 6050K و دور سر : 39Cm‌

یکی و دو هفته ای میشه که دیگه من و بابایی رو میشناسی و از خواب که بیدار میشی بهمون لبخند میزنی عصرا که بابا از سرکار میاد خونه تا باهات صحبت میکنه با یه مظلومیت خاصی با اون چشای خوشگلت ازش میخوای که بغلت کنه بعدشم که اگر این کار اتفاق نیفته میزنی زیر گریه تا بالاخره بری تو بغلش به این هم قانع نیستی و میخوای که حتما راه برن تعجبخندهشبها پا به پای ما تلویزیون میبینی و ساعت 11 میری تو گهواره تا ایشالا 12 - 30/12 خوابت میبره

راستی دیروز چندتا از همکارام اومده بودن خونمون جوجو آمیتیس هم بود خیلی خیلی خوش گذشت توساکت و آروم برا خودت بازی میکردی هر از گاهی هم تو بغل دوستام میرفتی معلوم بود کلی بهت خوش میگذره چون اصلا صدات در نمیومد آمیتیس هم مشغول چرخیدن تو هال بود و بازی میکرد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

سحر مامان آمیتیس
11 آذر 91 8:57
مباااااارکت باشه عسلم واااای سپیده واسش اسپند دود کن خیلی ناز شده دستت درد نکنه دوووستم افتادی توزحمت ننوشتی آمیتیس خونتون رو ترکوند شرمنده کردی همش نگران بودم کفش آرتین اندازش نشه قربون پاهای چوچولوش


مرسی عزیزم چشات قشنگ میبینه این حرفا چیه خیلی خوشحالم کردین که اومدین پیشمون واقعا زحمت کشیدی هم شما هم سمیه و معصومه عزیز
خاله سيما
12 آذر 91 16:44
الهي قربونت برم عزيزه دلم كه اينهمه جيگر شدي دلم لك زده كه حسابي ببوسمت اخه الان يه هفت هشت روزي هست نديدمت بهترينم
lمامان نسرین
12 آذر 91 22:31
ای جون دلم هزار ماشالله چه بزرگ و اقا شده آرتین جون سه ماهگیشم مبارک باشه بووووووووووس
افسانه یونسی
13 آذر 91 16:43
کپی باباشه
مامان سونیا
21 آذر 91 10:41
هزار ماشااله به این شاه پسر مامانی اسفند دود لطفا


مرسی عزیزم;ممنون که به ما سر زدی
پویا تم
23 آذر 91 20:13
سلام عزیزم تو وبلاگ ندارم جشن دندونی اگه بخوای برات می درستم برا کی می خوای...؟ نحوه ی سفارش هم چندتا از عکسای آرتین جون رو با لیست کارهایی که می خوای رو از تو وبلاگ ببین و بهم بگو من هر موقع خواستی برات آماده می کنم اونم با سلیقه ی خودت هر جور که دوست داری عزیزم خیلی جالب می شه ....عکساش رو بفرست به ایمیلم ایمیلم parnia.sm90@yahoo.com منتظرتم عزیزم
پویا تم
23 آذر 91 20:15
در مورد قیمت هم که سوال کرده بودید هر طرحی هزار تومان البته قابل شما رو نداره
پویا تم
23 آذر 91 20:16
اگه هم دوست داشتی چند نمونه برات می ذارم
پویا تم
27 آذر 91 17:34
سلام گلم نمی خوای شروع کنم کارای آرتین جون رو انجام بدم؟؟؟