اولین مسافرت
نفس مامان چطوری ؟ تجربه اولین مسافرت با ماشین‚با تو خیلی خوب بود فکر میکردم خیلی سخت بگذره اما اصلا اینطور نبود و خیلی هم خوش گذشت.
چند وقتی بود که خاله نیلوفر اینا دعوتمون کرده بودن خون شمالشون ‚هفته گذشته یه تعطیلی داشتیم بابا هم یه روز مرخصی گرفتو به همراه عمو آصف اینا رفتیم شمال. دوشنبه ظهر راه افتادیم شب رسیدیم تالش تو راه بیشتر شیر میخوردی و میخوابیدی موقع هایی هم که بیدار بودی میومدی جلو و ورجه وورجه میکردی و هرچی میخوردیم تو هم میخواستی و خلاصه پابه پای ما مشغول خوردن بودی صبح که از خواب بیدار شدیم رفتیم به ویلای یکی از آشناهای خاله نیلوفر اینا تو جاده اسالم - خلخال. واقعا جای زیبایی بود یه طبیعت بینظیر با آب و هوای عالی البته شانس خوب ما کلا هوا خوب بود(شمال هم خیلی خنک و بارونی بود) شب به قدری سرد شده بود که بخاری هیزمی روشن کردیم منم فقط مواظب تو بودم که نری سمت بخاری. مه غلیظی بود با نم نم بارون تا در باز میشد میخواستی فرار کنی بری بیرون منم به خاطر اینکه یه وقت سرما نخوری زیاد نمیذاشتم بری بیرون.چهارشنبه به دعوت دایی محرم اینا(دایی بابا) با آروشا اینا رفتیم اردبیل ‚2روزی اونجا بودیمو رفتیم گشتیم (شیخ صفی - سرعین) شب همگی رفتیم رستوران اونجا اینقدر شیطونی کردی که همه از خنده مرده بودیم .رو میز نشسته بودی و هرچی غذا میومد رو میز دست دراز میکردی و میخوردی (همه رو یه جا میبردی تو دهنت ) برا چند لحظه دیدم صدات در نمیاد نگاه کردم دیدم یه تکه پیاز برداشتی و با چه ولعی داری میخوریش خونه دایی اینا هم که بودیم با مهران حسابی جور شده بودی بازی میکردی.