اولین مریضی
الهی مامان برات بمیره و مریضیتو نبینه 3 هفته پیش مهمون داشتیم (پسر خاله بابا و خانمش آیلین جون) از عصر دیدم حال نداریو بهونه میگیری شبش پیش خودم خوابوندمت که بیشتر مراقبت باشم و چه کار خوبی کردم چون نصف شب دیدم داری به سختی نفس میکشی و تا اومدم بلندت کنم بالا آوردی بدنتم داغ بود تب داشتی من که حسابی ترسیده بودم بابا سریع رفت برات استامینوفن گرفت و پاشویت کردیم خیلی بهونه میگرفتی منم پابه پات گریه میکردم تبت پایین اومد اما چیزی نمیخوردی ظهر مامان جون اینا اومدن خونمون باهم رفتیم دکتر گفت چیز خاصی نیست یکم سرما خورده و دارو داد اما بهتر نشدی و اسهال شدی با بابا بردیمت دکتر اینبار پیش متخصص خودت دکتر صالحپور برات آزمایش مدفوع نوشت که سریع ببریمت بیمارستان لاله اورِانسی انجام بدیم و نتیجه رو تلفنی پرستار بخش بهشون اعلام کنه اما اصلا همکاری نکردی اومدیم خونه و برات انجام دادیم و نمونه رو بردیم آزمایشگاه و نتیجه اینکه عفونتتتتتتتت دو تا شرت بهت داد با یه رژیم غذایی که خدارو شکر 2-3 روزه خوب خوب شدی تو این مدت 500 گرم وزن کم کردی که دکتر گفت اصلا جای نگرانی نیست و برمیگرده.
بعدش به اصرار مامان جون و بابا (چون تیرماه کار باب خیلی زیاده و نمیتونست خوب بهمون برسه)رفتیم کرج که تنها نباشیم و منم که خیلی تو این یه هفته خسته شده بودم احتیاج به استراحت داشتم‚ با کمال میل پذیرفتم