هشت ماهگی
سلام عشق مامان
خدارو شکر هشت ماهتم تموم شد و وارد 9 ماه شدی عسسسسسسسلم. این ماه خیلی پر اتفاق بود و هر روزش برامون سخت گذشت چون مصادف با خونه خریدن ‚اثاث کشی ‚جراحی من و بهونه گیریهای تو بود که فکر میکنم به خاطر دندونات باشه ولی خدارو شکر همش تموم شد ولی همچنان بهانه گیریهات مونده ارتباط خیلی خوبی با بچه ها داری تازگیها داری سعی میکنی بایستی وقتی خونه هستیم دوست داری همش من کنارت باشم یا تو بغلم باشی الهی قربون این وابستگیت بشم شبها پیش خودمون میخوابی و جدیدا اینقدر غلت میزنی و بیدار میشی شیر میخوری که بابا مجبور میشه بره تو هال بخوابه این ماه زیاد مهمونی دعوت شدیم چندبارش هم خونه همکارای بابا بود هرجا وارد میشدی اینقدر که خوش برخوردی همه دوست داشتن بغلت بگیرن و تو هم خوشحال از این بغل تو اون بغل از بیرون رفتنامون بگم : یه بار با خاله و زهره و ستایش رفتیم بیرون خرید اینقدر تو ستایش نق زدین و گریه کردین که ترجیح دادیم برگردیم خونه و چند روز پیش هم با خانم همکار بابا (خاله فریبا) و رها رفتیم تهران دکتر برا چکاپ تو ماشین رها تو صندلیش نشسته بود و شما جلو تو بغلم بودی برگشتی که رها رو ببینی و باهاش بازی کنی ذوق کردی و جیغ کشیدی طفلی کلی ترسیده بود و تو هم انگار خوشحال از این بابت که دختر مردمو ترسونده بودی ‚میخندیدی و این داستان تو کل مسیر ادامه داشت تو صداتو کلفت میکردی و رها هم گریه میکرد
راستی یه تشکر ویژه از تو و بابا دارم بابت کادوی قشنگ روز مادر که برام گرفتین الهی قربونتون برم
خدایا شکرت به خاطر این نعمت بزرگ (آرتینم) که به برکت وجودش من مادر شدم .هیچ لذتی بالاتر از مادر شدن و مادر بودن نیست